آخرین اخبار:
کد خبر : ۴۷۴۱۴۷
۲۱:۲۲

۱۳۹۸/۱۱/۲۴

جعبه های خاکی | روایتی خواندنی از آزاده "مسعود بصیری"

«عراقی ها تجمع بیش ازسه نفر را ممنوع کرده بودند. ابتدا با یک جعبه و خاکی که درون آن می ریختم دو نفر ،دونفر به افراد بیسواد شکل حروف را یاد می دادم و آنان بر روی خاک درون جعبه تمرین می کردند و هر وقت نگهبان عراقی نزدیک می شدند جعبه را تکان می دادم و حروف محو می شدند» آنچه خواندید گزیده ای از خاطرات آزاده " مسعود بصیری " است که نوید شاهد شما را به خواندن بخشی از این خاطرات دعوت می کند.
نویسنده :
مریم شیرعلی


به گزارش نوید شاهد خوزستان، آزاده مسعود بصیری در سال 1337 در شهرستان مسجد سلیمان به دنیا آمد. نام پدرش کاظم بود. وی بعد از 8 سال اسارت در سال 1369 به میهن اسلامی بازگشت.

آنچه می خوانید خاطراتی به نقل ، آزاده " مسعود بصیری " است که تقدیم حضورتان می شود:

جعبه های خاکی

در آغاز جنگ تحمیلی به همراه دیگر دوستانم به عضویت ستاد بسیج عشایر دزفول در آمدم و به اتفاق انان در قسمت های مختلف بسیج چه آموزشی نظامی و رسیدگی به خانواده رزمندگان و امور جانبازان و شهدا همکاری لازم را می نمودم.

 با شرکت در عملیات رمضان در تاریخ  بیست و ششم تیرماه 1361 به اسارت نیروهای بعثی عراق در آمدم و نظر به اینکه در دوران فعالیت در بسیج دوره امداد و نجات را دیده بودم  در ابتدای اسارت به کمک 700اسیری که همه زخمی و مجروح بودند شتافتم. در اردوگاه موصل به اتفاق دو نفر دیگر از اسرا که آنها نیز امدادگر بودند به مداوای اسرا پرداختیم .

چون معلم بودم بعداز مدتی به فکر آموزش دوستان اسیرم افتادم و با آمار گیری که کردم از 1200نفر اسیر در اردوگاه 90نفر آنها بیسواد  بودند اما در شرایطی که همراه داشتن خودکار و کاغذ در حکم زندان انفرادی طولانی مدت و یا اعدام را برای اسیر داشت چگونه می توانستم کار تدریس را شروع کنم

از طرفی عراقی ها تجمع بیش ازسه نفر را ممنوع کرده بودند ابتدا با یک جعبه و خاکی که درون آن می ریختم دو نفر ،دونفر افراد بیسواد را در محوطه به آنان شکل حروف را یاد می دادم و آنان بر روی خاک درون جعبه تمرین می کردند و هر وقت نگهبان عراقی نزدیک می شدند جعبه را نکان می دادم و حروف محو می شدند

بعد از آن با کمک اسرایی که درآشپزخانه کار می کردند کاغذهای لفاف گوشت ها را جدا کرده و به اندازه کتابچه کوچکی به هم می دوختم و کتاب کلاس اول را بر روی کاغذها می نوشتم و کتابچه را زیر لباس خود پنهان می کردند و شبها به مرور درس خود می پرداختند و در زمینه حفظ قرآن نیز به آنها کمکی کردم .

با آمدن صلیب سرخ و آوردن کتابهای انگلیسی همان اسرای بیسواد اقدام به یادگیری زبان انگلیسی کردند و در آخر در شهریور سال 69بعد از 8سال اسارت به میهن اسلامی بازگشتم.



گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه